بسم ربّ الحسین ( علیه السلام)
تقدیم به لحظات آخر امام حسین ( علیه السلام ) ( به امید اینکه خداوند ما را از عزاداران واقعی ایشان محسوب بفرماید )
داستان خنجر
از حال خود نداشت خبر، خنجر
آمد به دستبوسیِ سر ، خنجر
وقتی برید حلق پسر را تیر
افتاد بر گلوی پدر ، خنجر !
میمرد انتظار ، بر این رگها
خود را نمی کشید اگر خنجر
بر خود نهیب زد : اسمائیل است
بر این گلو ندارد اثر ، خنجر
بشتاب ، آبرویت را لطفاً
با دست خویش بیش مبر ، خنجر!!
انّا اعطیناک الکوثر را خواند ...
صلّ لربّکَ وانحر ... خنجر !!
خود را عقب کشید ، خدایا ، نه !!
تاب وتوان نداشت دگر ، خنجر
چیزی شبیه آه خدا چون سیل
انگار موج می زد بر خنجر
از چشمهای خود اکنون می ریخت
همراه اشک ، خون جگر ، خنجر
شک نیست حال فرصت اگر می یافت
می زد به قلب خود خنجر ، خنجر !!
( دوستان دقت بفرمایند شاعر به خاطر مضمون گاهی بی اختیار شده ! ؛ باید این بیتها را طوری بخوانند که وزن به هم نخورد )
.: Weblog Themes By Pichak :.